^^^^^*^^^^^
از اون لحظه که به دنیا امدی ، مرگ گوشه ی اتاق بیمارستان کنارت بود ، تا اگر ذره ای شانس به دنیا امدن نداشتی سریعا وارد عمل بشه . زمانی که داشتی اسباب بازی تو دهنت میزاشتی مرگ گوشه ی اتاقت نشسته بود و منتظر خفه شدنت بود ، اما نشدی
تو مدرسه دعوا کردی و یا مورد اذیت بودی ، مرگ تماشا میکرد که اگر ضربه ای به سرت خورد سریعا بیاد جلو
وقتی داشتی از عشق شکست خوردت و یا خیانتی که بهت شده از دوستت گوشه ی اتاقت گریه میکردی ، مرگ دست به سینه روبروت نشسته بود تا اگر دق کردی بیاد و جونت رو بگیره
اون شبا و روزاهایی که قلبت پر از درد بود مرگ نشسته بود و منتظر تا خودتو بکشی و بیاد جلو . وقتی سرکاری مرگ منتظرته که یه اتفاقی برات بیوفته
وقتی دانشگاهی ، بیرون ، سوار اوتوبوسی ، قطاری ، ماشینی و یا موتور مرگ پشتت ، کنارت و روبروت نشسته و با لبخند و دست به سینه منتظرته که اتفاقی برات بیوفته و بعد زود بیاد جلو
تا اینکه یه روز میاد جلو
دستاتو مییگیره و بدون هیچ حرفی تورو با خودش میبره
بعضیا 60 سال یا 100 سال با این موجود زندگی کردن
مرگ تمام این مدت سکوت کرده بوده و فقط منتظر بوده
مرگ حتی همین لحظه گوشه ی اتاقت نشسته، کنارته، حرفی نمیزنه ، فقط هست و دست به سینه منتظرته
فقط کافیه نتونی از پس زندگیی بربیای
این زندگی که داری هر روز براش مسابقه میدی تا یه قدم از مرگ جلو باشی ارزش داره
یادت نره هیچوقت ، اگر دست مرگ یه فرصت بدی، فقط یه فرصت، یه فرصت کوتاه و کم حتی، میاد جلو و دستات رو میگیره
تو هر لحظه داری با مرگ مسابقه میدی
کی میبره....؟